دانلود رمان دریا

دانلود رمان دریا

خب هروقت خواستی می تونی بری بیرون یاهرکلاسی که دوست داشته باشی می تونی ثبت نام کنی هروقت خواستی بری بیرون به راننده یاآرشام بگو برسوننت

_ چشم بابایی حالاشدم راننده شخصی خانم

 

_راستی بابایی اون خبرخوبی که می گفتی می خوای بهم بدی چی بود؟

 

-ازبس برام زبون می ریزی واسم حواس نمی ذاری تودختر ولوپ دریاروکشیدبااین کارش برای دومین باربه دریاحسودیم شد دفعه اول به خاطرظاهرش که شبیه مادرمه واین دفعه به خاطرتوچهی که پدرم بهش داره

 

_می خوام فرداشب یه مهمونی برگزارکنم تاتوروبه عنوان دخترم به همه ی آشنایان وفامیل معرفی کنم

 

_جدی می گی بابایی؟اینکه خیلی خوبه خیلی دوست دارم باهمه آشناشم

 

-می دونستم خیلی خوش حال می شی دخترم فردامی تونی باآرشام بری خریدوهرچیز لازم داری بخری منم بااخم گفتم من فرداسرم شلوغه وقت ندارم دریاروببرا خرید پدرم بااخم به من نگاهی انداخت وگفت خواهرت ازهرکاری مهم تره اه..

 

رمانی زیبا از ماندانا معینی