رمان ترس و عشق

رمان ترس و عشق

رمان ترس و عشق

نزده روز کنارمون بود خب، همین؟
وای دختر تو چرا انقدر بی ذوقی؟ من دو ماه یه بار به زور می بینمش اونم فقط واسه چند .دیقه یا حداکثر یه ساعت اما این پونزده روز، هر روز دیدمش، دارم سکته می کنم از خوشحالی

خوبه مبارکهایش من رو بگو واسه کی دارم تعریف می کنم .، بی ذوق بی خاصیت .زدم زیر خنده، خب دست خودم نبود کیف می کردم وقتی حرص می خورد
آخه نمی دونید چقدر این دختر خوشگل می شد وقتی حرص می خورد یکم تپل بود و وقتی حرص میخورد لپاش قرمز می شد، یه ب**و*س محکم از لپاش کردم و :گفتم خب حالا حرص نخور

معلوم نیست کدوم .بی سلیقه ای اینا رو انتخاب کرده معلما و مدیر هم از خود مدرسه داغون تر بودن، همه بداخلاق و بد ترکیب، با اومدن خانوم .منتظری معلم زمین شناسی غرغرم نصفه موند تنها معلمی که هم اخلاقش و هم چهرش از همه عالی تر بود همین خانوم منتظری بود، همه .عاشقش بودن؛ هم از این درس متنفرم بودم هم متاسفانه هیچی ازش نمی فهمیدم کم کم درس شروع شد اما من حوصلم سر رفته بود دلم می خواست کرم بریزم، اما خب چون .

دقیقا رو به روی خانوم منتظری بودم نمی تونستم کاری کنم .پس شروع کردم به نقاشی کشیدن تو کتاب، نمی دونید که چه نقاشی خوشگلی شده بود با شنیدن صدای خانوم منتظری نفس تو سینم حبس شد، سرم رو بلند کردم و نگاش کردم، با .دیدن نقاشی چشماش گرد شد دریا تو به جای گوش دادن به این درس داری نقاشی می کشی؟ دختر من از تو آخر دق می .کنم، من فقط نمی دونم تو چه جوری این امتحانا رو قبول می شی :خندیدم و تو دلم گفتم

خب معلومه با تقلب دیگهبقیه کلاسا هم با هزار بدبختی گذشت، لامصب وقتایی که آدم تو مدرسه ست اصلا نمی گذره، .حالا تو خونه باشی ساعتا و دقیقه ها مثل برق و باد می گذرن، والا به خدا ده دیقه مونده بود به زنگ آخر، حالا من تو چه وضعیتی هستم؟ خوابم میاد عجیب، چشمام هم .دیگه باز نمی شه، این خانوم محمدی هم قصد تموم کردن اون درس کوفتی رو نداره . . .

منبع :۹۸یا

دانلود