رمان مو نارنجی من مریم صدر

دانلود رایگان رمان مو نارنجی من اثر مریم صدر

رمان مو نارنجی من

دانلود رمان مو نارنجی من اثر مریم صدر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

رابین، خواننده و پیانیست معروفی است که بخاطر مشکلات خانوادگی در شهر پاریس و دور از خانواده زندگی میکند، اکنون در سن ۲۵ سالگی و بخاطر کمک به شرکت دوستش شهاب تصمیم میگیرد به مدت سه ماه به وطن برگردد که …

خلاصه رمان مو نارنجی من

وارد شرکت شدم … اول از همه وارد اتاق سیاوش شدم و بهش سلام کردم … جواب سلامم رو با لبخند داد و گفت: سر صبحی کبکش خروس میخوند!چش بود؟ بی خیال گفتم: هیچی بابا دختره دیونست سر صبحی مسخره بازی در میاره … بعد جدی رو بهش گفتم: سیاوش ،من به حرف های دیشب خیلی فکر کردم !شاید خیلی نگرانش بودم و کلی دردسر رو به جون خریدم

اما اینا دلیلش عشق یا دوست داشتن نمیتونه باشه … شاید اگه راشین هم به جای نهال بود من همین کارها رو انجام میدادم … سیاوش گفت: چرا برای باران و آوا نگرانی خرج نمیکنی و دوست نداری از زندگیشون سر در بیاری؟ چرا برای جنی یا خیلی از طرفدار هات تا دو شب بیدار نمیمونی و اصلا برای خواهر آرمین، چرا برای اونی که اینقدر دوستت داره اینقدر اهمیت نمیدی؟

حرفهاش دوباره من رو به فکر عمیقی فرو برد اما جوابش رو که اصلا قانع کننده نبود دادم: چون نهال رو بیشتر از باران و آوا دیدم و نهال همخونه و همکار منه ،و اینکه بابا هم از من خواسته که هوای نهال رو داشته باشم … سیاوش گفت: باشه، هی حرفهای منو نادیده بگیر ولی یکم ،فقط یکم به رفتارات وقتی که اونو میبینیش توجه کن، خودت کم کم میفهمی!

شاید عشق نه ولی دوسش داری … بعد خندید و با لحن با مزه ای گفت: برو رو حرف رئیست حرف نزن وقت اداری رو هم نگیر برو به کارات برس! به نوع حرف زدنش خندیدم و از اتاقش بیرون زدم و وارد اتاق کارمون شدم … ساعت٦ عصر بود که با خستگی از شرکت بیرون اومدم … نهال قبل از من به خونه برگشته بود

تصمیم گرفتم به خونه که رسیدم زنگی به مامان بزنم … توی ١ماه و نیمی که از اومدنم میگذشت به جز چند باری که با بابا حرف زده بودم و حالشونو میپرسیدم نشده بود که با خودشون صحبت کنم … به خونه رسیدم … آوا و باران مشغول دیدن تلویزیون بودن … بهشون سلام کردم و برای عوض کردن لباسهام به اتاق نهال رفتم

بعد از پوشیدن لباسهای راحتی گوشی رو از توی جیبم در آوردم و با بابا تماس گرفتم … صدای بابا توی گوشی پیچید … با بابا و مامان و راشین حرف زدم … رایین هم کلی گله کرد و گفت: توی چند وقت نبودنم تنها حُسن خوبی که داشتم این بوده که جِنی کمتر از من حرف میزنه و با رامین بهتر از قبل رفتار میکنه … راست میگفت چون دیگه جِنی به من زنگ زده بود و فقط چند باری پیام داده بود

مامان کلی گله کرد که بی معرفت شدم و این حرفا و بابا دوباره مثل همیشه تاکید میکرد که مراقب اون سه نفر باشم، اما روی نهال بیشتر تاکید کرد.نهال خونه نبود … معلوم نیست باز کجا رفته! گوشه ی اتاقش نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم از خستگی داشتم میمردم! خواستم چشم هامو روی هم بذارم که چشمم به دفتر بنفش رنگی که برگ های زیادی داشت افتاد

کنارش روان نویس ابی رنگی بود و دورش پر از دستمال های مصرف شده بود … کنجکاو شدم ببینم توش چی نوشته! شاید خاطره ای چیزی باشه که بتونم سر از زندگی پر از رازش در بیارم … به سمت دفتر رفتم بازش کردم.جلد دفتر از داخل با برگه ی سفیدی پوشیده شده بود … روی برگه ی سفید با ماژیک ها و خودکار های خوش رنگ نوشته شده بود …

رمان مو نارنجی من نویسنده : مریم صدر ژانر : عاشقانه ملیت : ایرانی ویراستار : سایت رمان بوک تعداد صفحه : ۶۵۰QR Code

دانلود رمان مو نارنجی من از مریم صدر

دانلود رمان مو نارنجی من ۲ مگابایت فرمت pdf با عضویت در کانال تلگرام ما، سوپرایز های بهتری دریافت کنیدکانال تلگراماگر نویسنده این مطلب هستید و تمایل به ادامه همکاری نداریددرخواست حذف