دانلود رایگان رمان هوروش اثر منیر قاسمی
دانلود رمان هوروش اثر منیر قاسمی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مستوره دختر شدیدا باطن نگر که با دشواری های زیادی دست به یقه است، با میعاد پسری که رک و شوخ بودنش او را به چالش کشیده چهره به چهره می شود، داستانی از شهر گنبدهای فیروزه ای (اصفهان)، دختر و پسری معمولی با قصهای ساده ولی پر چالش …
خلاصه رمان هوروش
من یک سال زندگی نکردم مستوره؛ انگار حالا دوباره زنده شدم، نمیخوام ازش حرف بزنم، قرار شده فکر کنیم تازه هم رو دیدیم پس فقط برای آخرین بار میگم و دیگه هیچی ازش نمیشنوی؛ یک سال روحم جدا بود ازم، حالا برگشته، مستوره قول بده باشی، قول بده این بودن تا آخرش باشه، من ترس دارم، میترسم دوباره بری، میترسم دوباره نباشی
مستوره من اونقدر عاشقتم که یه وقتا خودم از خودم میترسم، بذار باشی تا عقلم جلوی قلبم کم بیاره. اشک هایم یکی یکی از تیغه ی بینی روی بالشت زیر سرم میچکید، نمی شد جلویشان را بگیرم، حرفهای میعاد پراز درد بود، دردی که من داده بودم، دردی که برای بچه بازی من بوجود آمد، پیامی که مینوشتم را پاک کردم و دوباره با دستهایی لرزان و اشک هایی که بند نیامدنی بود مشغول نوشتن شدم
تا ته دنیا تو حق داری، تا ته دنیا من بگم ببخشید بازم کمه، تو به من جون دادی، تو باعث شدی من یادبگیرم حرف بزنم، باعث شدی برم سراغ کشف خودم، منم ترس داشتم … ترس نبودنت، ترس اینکه من رو نخوای، میعاد چیزایی هست که این ترسها رو بیشتر میکنه ولی دیر نیست که بهت بگم، می رسه روز گفتنش فقط بدون من الان بیشتر بهت حس دارم
الان خیلی عمیق دوست دارم، خیلی عمیق حست میکنم … بینیم را بالا کشیدم و با کف دست اشک هایم را پاک کردم … به پشت سر نگاه کردم مهتاب خواب بود … پشت بهمن، نگاهم دوباره به پنجره و قرص ماه افتاد … به عکس میعاد که درونش بود، این رابطه، این علاقه حتی اگر زیادتر هم میشد برایم عزیز بود
میعاد در همین دو روز حال خوشی به قلب و روحم داده بود که دلم نمیخواست تمام شود، باید ادامه پیدا میکرد، باید میماند، هرطور شده … من این مستوره ی جدید رو خیلی دوس دارما، اینکه اینجوری دلبری میکنه خیلی جذابه، فقط میترسم طاقت نیارم یهو بخورمتا، حیف فردا تعطیله، حیف … لبخندم عمیق شد
دلم خنده از ته دل خواست و این وقت شب امکان نداشت … دلم دست میعاد درون دستم را خواست با چشمهای براقش، دلم عجیب بیحیا شده بود، عجیب … عصر بود که به خانه رسیدیم. میخواستند برای شام غریبان نگه مان دارند؛ ولی مامان دیگر نمیتوانست بماند … خسته بود و کمرش درد میکرد، برای همین برگشتیم
دو ساعت از رسیدنمان میگذشت، صدایی از بقیه اهل خانه نمیآمد و معلوم بود در حال استراحت هستند، به ساعت اتاقم نگاه کردم … هشت شب را نشان میداد، بیرون خانه آن زمان شلوغ بود، دلم میخواست از خانه خارج شوم، شاید دیدمش، او که نیامد من ولی میتوانستم بروم، استرس داشتم و نمیدانستم چقدر کارم درست است
فقط میدانستم باید اینکار را بکنم، به خودم و او مدیون بودم پس به چیز های دیگر فکر نکردم … حوصله ی پیام دادن نداشتم، دستهایم هنوز بخاطر همزدن زیاد و کارهایی که انجام انجام دادم درد میکرد …
رمان هوروش نویسنده : منیر قاسمی ژانر : عاشقانه ملیت : ایرانی ویراستار : رمان بوک تعداد صفحه : ۱۰۳۷
دانلود رمان هوروش از منیر قاسمی
دانلود رمان هوروش ۴ مگابایت فرمت pdf با عضویت در کانال تلگرام ما، سوپرایز های بهتری دریافت کنیدکانال تلگراماگر نویسنده این مطلب هستید و تمایل به ادامه همکاری نداریددرخواست حذف