دانلود کتاب رمان چشمها
- از: نیلوفر قائمی فر
- موضوع: رمان
- ۵۰۴ صفحه
- فرمت: PDF
- زبان: فارسی
- تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۹۷
- ۲۵۱۹۲ بازدید
معرفی کتاب رمان چشمها
کتاب رمان چشمها به قلم نیلوفر قائمیفر داستان زندگی دختری به نام آلا را روایت میکند که بر اثر تصادف همهی زیبایی صورتش را از دست میدهد و بر اساس قانون میتواند با مرد مقصر ازدواج کند اما…
در بخشی از کتاب رمان چشمها میخوانیم:
دو روز قبل عقد بود، این بار خونهامون به اتاقم، بازم فقط چشمام، فقط ابروهای ریخته شده… پیشونی… تنها همین از صورتم مونده! اومد کنارم روی صندلی نشست، نه سلامی نه علیکی، نگامم نمیکرد، ولی من نگاش میکردم. یاد این افتادم که شاید اگر پارسال بود، اگر قرار بود دو روز دیگر عقد کنم الان با همسر آینده داشتم خرید میکردم… داشتم تدارک میدیدم.
سردار سر به زیر گفت: آلا من اومدم باهم حرف بزنیم.
– حرف مشترک پیدا کردی.
-تورو خدا متلک ننداز گوش کن.
تنها نگاش کردم و زیر لب یه چیزی رو زمزمه میکرد، چشماشو محکم رو هم گذاشت و گفت : آلا تو هر چی بخوای هر کاری بخوای من میکنم إلا ازدواج باتو.
خیلی خونسرد گفتم: صورتتو با اسید بسوزون… «با وحشت سر بلند کرد و خونسردتر گفتم» از زیر گودی چشم تا گردن جوری که سی درصد پوستت سالم بمونه….
سردار شوکه نگام کرد و گفتم: من اینو میخوام.
سردار: چی میگی؟!
– دو مهره اصلی کمرتم باید بشکونی، جوری که شش ماه روی تخت بخوابی، جوری که هر روز از ترس فلج شدن کابوس ببینی نه در خواب بلکه تو بیداری….
سردار از جا بلند شد و گفتم: چیه؟! تلخ بود؟ سخت بود؟ من سال گذشته اینطوری زندگی کردم.
سردار: من یکیو دوست دارم…
پق زدم زیر خنده…خندیدم… قهقه زدم. اول با تعجب بعد با خشم بعد با ترس نگام کرد، دست زدم… به دستام نگاه کرد و گفتم: باشه گمشو بیرون.
سردار: آلا، من عاشق پانته آ…
آروم زمزمه کردم: گورتو گم کن…
- دانلود رایگان کتاب با فرمت PDF [۳.۳۶ مگابایت]