دانلود رمان پیچک بی دیوار اثر الهام صفری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پیچک زندگیش را با عشق و برخلاف نظر خانواده همسر شروع میکند، ولی در میان راه بابک او را تنها میگذارد و اجلش مهلتش نمی دهد برای ادامه ی زندگی، حالا پیچک مانده و پسرش (هوراد) و خانواده همسری که برای انتقام از ازدواجی که مخالفش بودند فرصت را غنیمت دانسته و …
خلاصه رمان پیچک بی دیوار
من تازه یه ماهه رفتم و سر کار، نمیدونم هزینه ی وکالت چقدره، اما می تونم هرماه نصف حقوقم رو پرداخت کنم، چینی عمودی بین دو ابروی وکیل افتاد، “من حرفی از پول زدم؟” “نه … خب … همینجوری هم که نمیشه … تو کاری نداشته باش ! این بین منو ماكانه ! اون خواسته و منم میگم چشم .شما هم بگو چشم و تمومش کن
فقط آدرس رو تا جایی که میشه کامل و دقیق بنویس”. شرمنده لب گزید و چشم گفت . اوراق را امضا کرد و همراه حمیده از اتاق بیرن رفت و نزدیک لیلا و ماکان شد . دلش میخواست ليلا را بغل بگیرد و جیغ و هورا بکشد . از مژدهی وکیل بگوید .حضور ماکان باعث شد، خیلی آرام کنارشان بایستد و سر به زیر بگوید: “مهندس نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم”. ) “این حرفا رو نزن پیچک اتو دوستمی و حمیده هم همین طور ! از این دوستم خواستم به دوست دیگم کمک کنه”
خندید و سر تکان داد: “چی گفتم؟ … اصل مطلب اینه که توی عالم دوستی این حرفا معنی نداره”. رو به حمیده کرد و جدی پرسید: “خب؟ چطور شد؟” “هیچی وکالت نامه رو امضا کرد . فردا اقدام می کنم … دوستمون خیلی نااميده إيادم رفت بهش بگم که پدرشوهرش باید نفقه هم بده .مهریه ت چقدر بود
سؤالش را از پیچک پرسید . پیچک سرش را پایین انداخت را لب زد .حمیده نگاهش را روی ماکان و ليلا چرخاند و به پیچک برگشت. “هیچی !مطمئنی؟ مگه میشه؟” نفسی گرفت و سرش را بالا آورد .در برابر دوستانش نباید احساس شرمندگی می کرد .او که تقصیری نداشت.
“با بابام توافق کردن که در عوض ندادن جهیزیه، مهریه نزنن . برای همین هم تا فوت کرد برادرش وسایل رو برداشت و برد”. چشمان حميده لحظه ای درشت شد و خیلی سریع به حالت اولیه بازگشت. “کارشون درست نبود .وسایل اون خونه درسته جزو اموال مرحوم بوده، اما نباید تا وقتی تو هستی تصرفش می کردند
بذار تمرکزمون رو روی پس گرفتن پسرت و دادن نفقه بذاریم . بعد به اونا هم می رسیم”. ليلا بلند شد و بغلش کرد . بعد هم دستش را به سمت حمیده دراز کرد و دستش را گرفت. “اینو ولش کنین .منم خوشحال شدم . پیچک لطفا شمارتو بده باهات در تماس باشم”. جلوی ساختمان بار دیگر تشکر و خداحافظی کردند و به سمت ماشین لیلا رفتند .دست ليلا را گرفت و فشار داد. “وای ليلا دارم سکته میکنم از خوشی .باورم نمیشه
“باورت بشه هر کاری رو باید سپرد با متخصصش . اشتباه کردیم قبل از مشورت با یه وکیل پاشدیم رفتیم تا اونجا اون مردک هم با پلیس تهدید کنه”. سوار شدند و لیلا حرکت کرد . آهسته گفت: “میگم ليلا! میدونی وکیلا چقدر میگیرن؟” ليلا شانه بالا انداخت. “نمیدونم . فکر کنم بستگی به پرونده داشته باشه”. “کاش میدونستم پرونده ی من چقدر میشه؟
هر ماه به كمشو میدادم”. ليلا نیم نگاهی انداخت و دوباره به جلو خيره شد. “از خودش نپرسیدی؟ “چرا پرسیدم گفت بين اون و ماکانه إفکر کنم یه چیزی بینشون هست … آخه ماکانم به من ربطی نداره که بخواد پول وكيل برام بده … نه؟”! ليلا سرش را چرخاند و با محبت نگاهش کرد. “پیچک توی عالم دوستی آدم کاری کنه که اشکال نداره … من اگه بعد از بابک توی اکیپ موندم و ارتباطم رو باهاشون قطع نکردم، به خاطر همین مرام و معرفت شون بود
صالح و ماکان پسرای بامرامی هستن و به بقیه هم یاد دادن .سعید رو ببین چه مهربونه ! از روزی که من بهشون گفتم که راشد اجازه ی بیرون رفتن و تماس رو بهت نمیده تا زمانی که خبر فوتش اومد، ماکان و صالح و بقیه مدام فکر به راهی بودن که کمکت کنن .میگفتن اگه کاری داری برات انجام بدن … اون روز هم بعد از این که اومدیم هتل، صالح حالت رو دید به ماکان زنگ زد و حرف زد . مثل این که ماكان هم با این وكيله مشورت کرد و گفت زود برگردید …
۲/۵ – (۱ امتیاز) رمان پیچک بی دیوار نویسنده : الهام صفری ژانر : عاشقانه ملیت : ایرانی ویراستار : سایت رمان بوک تعداد صفحه : ۱۱۲۶قیمت : ۲۰,۰۰۰ تومانخرید و دانلود فوری با عضویت در کانال تلگرام ما، سوپرایز های بهتری دریافت کنیدکانال تلگرام